عشق ایستادن زیر باران و خیس شدن با هم نیست عشق ان است که یکی چتر شود و دیگری نفهمد که چرا خیس نشد کاش آسمان حرف کویر را می فهمید و اشک خود را نثار گونهء خشک او می کرد کاش واژهء حقیقت آنقدر با لبها صمیمی بود که برای بیان کردنش نیازی به شهامت نبود کاش دلها آنقدر خالص بودند که دعاها قبل از پایین آمدن دستها مستجاب می شد کاش مهتاب با کوچه های تاریک شبا آشناتر بود کاش بهارآنقدر مهربانتر بود که باغ را به دست خزان نمی سپرد کاش فریاد آنقدر بی صدا بود که حرمت سکوت را نمی شکست
کاش مرگ معنی عاطفه را می فهمید کاش چشمان ما سخاوت بیشتری داشت بشود از آنها راز عشقی را که قلبمان گواهی نگاه تفسیر کرد کاش فلسفه زندگی اینقدر پیچیده نبود تا در باور آن اینگونه تجلیل نمی رفتیم |
|||
|
گل نوشته های شما( ) |